آنگاه که جغدان- درسیاهی شب-همگی درخوابند!
وروزهایی که کس بیدارنیست!
وصدائی نیست-جزصدای ِمن وُحس ِ باتوبودن!
می خواهم صدایم راتوبشنوی...
فقط توببینی ام!
ودستم راتوبگیری.
وگِله کنم،ازاسیری ام!
آزادکن- مرا-ازپرگار ِ زندگی،
که می چرخاندمرا- بی هیچ درنگی.
ازدره ای که فجیحانه فروکشیده است مرا
و دستهائی را-که نمیگیرند-دستانم!
هیزمی نمی سوزد دراینجاازکسی-سرداست،
وحتی الفبای ِ گرمی نیست-تاکه گیرد- نبض قلبم را...
قطره های اشکم را،
وحتی- به ناخٌنی-صورتم را خطی بیاندازد!
مرابه آنچه دراندیشه دارم- به آرزویم برسان.
بارالهی...
باتوسخن می گویم-می شِنَوی...
.
درود برشما.......................
دلم پر میکشد انسوی دیوار.....................
برای تو که بهترینی ومن که تنهاترینم
رفاقت.................................
78533 بازدید
9 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
133 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian